صیادان

پیش‌بینی همه چیزش را کرده بودند: طوفان، باران، کوسه، دزدهای دریایی و اصلا هر ناخوشی دیگر جز سر رسیدن پلیس؛ آن‌هم پلیس کجا؟ تانزانیا. آن روز آژیر پلیس دریایی فقط خالد را شوکه نکرده بود. هشت صیاد دیگر از اهالی کنارک و نیک‌شهر کنار خالد در لنج نشسته بودند که مثل او فکر می‌کردند ماجرا با دو سه جمله حل خواهد شد. ماجرایی که تازه دیروز بعد از برگزاری ۱۴ بار دادگاه و ۱۰ سال زندان بدون هیچ حکم رسمی از دولت این کشور به‌پایان رسید.

به گزارش ایران‌پژواک، درباره سال ۱۳۹۲ حرف می‌زنیم. زمانی که دلار سه هزارتومان بود، مرغ کیلویی هفت هزار تومان و ماهی‌گیرها برای شوریده کیلویی ۲۳ هزار تومان به دریا می‌رفتند. آن‌موقع صیادان با ماهی دو میلیون تومان خانواده را می‌چرخاندند و حالا؟ آنها تابستان همان سال بازداشت شدند و تازه دیروز به ایران رسیدند. ده سال در سلول‌های دو نفره زندان دارالسلام محبوس بودند و فقط زمان هواخوری‌ها همدیگر را می‌دیدند. این ده سال چطور گذشت؟ برادر خالد می‌گوید که هیچ سرنخی از روزهای رفته بر این ملوانان ندارد چراکه همه این ده سال پیامی از آنها نگرفته‌اند جز همان نامه‌های کوتاه که سالی یکی دو بار با واتساپ یکی از زندانبانان تانزانیایی برایشان می‎فرستاد. آن‌هم در همین اندازه که بتواند بگوید زنده است، روزی یک وعده غذا بیشتر نمی‌گیرد و حال بقیه را جویا شود.

خانواده خالد تازه ماه آذر آن سال، سال ۱۳۹۲، متوجه بازداشت صیادان شدند. از وزارت کشور با گوشی برادر خالد که کارمند شیلات است تماس گرفتند و گفتند: «قلم و کاغذ دستت هست؟ اسم این‌ها را بنویس: خالد، سهوی، ایوب، حاضر، سیدمحمد و عبدالصمد. همه آنها در زندان‌های دارالسلام هستند و والسلام.» از شهریور تا آذر خانواده‌ها شک به دلشان راه نداده بودند چرا که قانون صید همین است. اول هفت شبانه‌روز در راه می‌مانند و بعد که به صیدگاه برسند، گاهی ۴۵ و گاهی ۶۰ روز زمان می‌برد تا بار بزنند و دوباره به ساحل برگردند. ولی استثنائا آن بار برنامه آن‌طور که همه پیش‌بینی می‌کردند پیش نرفت.

‌ملوانان

سال اول چند باری به خانواده زنگ زدند و تمام. بعد از آن تا چهار سال بعد نه آنها از خانواده خبر داشتند و نه خانواده از آنها. برادرش می‌گوید چهار سال بی‌خبر بودند و هزار جور فکر و خیال به‌ سرشان می‌زد. تا اینکه سال پنجم خانواده در واتساپ یک نامه از آنها می‌گیرد.

عکس یادگاری

حالا ملوانان دیروز داشتند به خانه برمی‌گشتند. با نمایندگان سفارت ایران در تانزانیا عکس یادگاری انداختند و سوار هواپیمایی شدند که آنها را اول به دوبی برساند و بعد به تهران. پس با چهره‌های تکیده، موهای سفید شده و پوست‌های آفتاب‌سوخته و لباس‌های رنگ‌ورو رفته‌ای که معلوم نبود از کجا به آنها داده شده، جلوی دوربین ایستادند و بدون تلاش برای یک لبخند کمرنگ با تانزانیا خداحافظی کردند. دو پاکستانی هم در میانشان داخل عکس دیده می‌شدند که همزمان با آنها بازداشت شده بودند. یکی از پیرمردهای صیاد هم که ده سال پیش همراهی‌شان می‌کرد همان سال سوم بر اثر بیماری جان خود را از دست داد و اتفاقا جسد او خیلی زودتر از این ملوانان به خانواده‌اش رسید.

نفری ۳۰ میلیون تومان به حساب سفارتخانه

برای همین خداحافظی طلسم شده که دیروز اتفاق افتاد، خانواده‌هایشان نفری ۳۰ میلیون تومان به سفارت ایران پول دادند. پولی که آنها را فقط تا فرودگاه امام می‌رساند. تازه یک بار دیگر هم هفت هشت ساعتی مهمان پلیس فرودگاه امام بودند و بعد ساعت ۱۱ صبح دیروز بالاخره به سمت ترمینال جنوب حرکت کردند. حالا چطور باید با جیب‌های خالی از تهران به چابهار می‌رفتند؟ جوانکی را پیدا می‌کنند تا خانواده‌ها نفری یک میلیون تومان برایشان واریز کنند. پول بلیت اتوبوس، غذا و چند نیاز دیگرشان تامین می‌شود و ساعت دو بعدازظهر اتوبوس به سمت شهرشان حرکت می‌کند. مسیر بازگشت از تانزانیا ۱۰ سال طول کشید و مسیر تهران-چابهار اندازه یک عمر. گوشی موبایل یکی از مسافران را یکی‌یکی می‌گیرند و خیلی کوتاه با خانواده حرف می‌زنند. خالدی که امروز به ترمینال چابهار رسید، دیگر آن خالد ده سال قبل نیست.حالا او یک داماد دارد و دختری که دو سالگی ترکش کرد، کلاس ششم متوسطه است.

امروز هم وقتی به چابهار برسد، سوار تاکسی‌هایی که برادرش برای او و صیادان دیگر هماهنگ کرده می‌شود تا آنها را به خانه‌شان در کنارک و نیک‌شهر ببرد. کنارک، محل زندگی خالد همان روستای کوچک نزدیک فرودگاه چابهار است که به استوک‌فروشی‌هایش شهرت دارد. ماشین احتمالا او را نزدیک خانه مادر پیاده می‌کند تا بعد از این مدت سه برادر و چهار خواهرش را به آغوش بکشد.

از هفته پیش که زنی با پیش‌شماره تانزانیا خبر آزادی را داد تا همین امروز خانه مادر خالد ولوله و هلهله برپا بوده. تازه خالد که برسد و مهمانی‌ها که تمام شود، دوباره باید کار و زندگی را شروع کند. چه کاری؟ دوباره همان کار. برادرش می‌گوید اینجا همه مردها صیادند و خالد ۴۶ ساله باز هم راه دیگری جز اینکه دوباره لنج را آماده کرده و با صیادان دیگر به دریا بزند ندارد. پس هر وقت که لنج آماده شد، دوباره مجبور است همان قمار را بکند. هفت شبانه‌روز در راه بماند، ۶۰ روز در صیدگاه چشمش را به تور بدوزد و به بخت و اقبالش امیدوار باشد تا این زندگی بار دیگر او را زندانی راهزنان سومالیایی یا پلیس‌های دولت تانزانیا نکند.

انتهای پیام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 6 =

پربازدیدها

آخرین اخبار داخلی