عکس

در بین عکس‌های منتشر شده از شهدای غواص عملیات «کربلای ۴»، عکس سه غواص دست‌بسته مشاهده می‌شود که تا چند ماه اخیر فکر می‌کردیم این ۳ غواص شهید شده‌اند؛ اما آنها زنده‌اند.

به گزارش ایران‌پژواک، هشت سال پیش، بعد از انتشار خبر تفحص ۱۷۵ شهید غواص و خط‌شکن عملیات «کربلای ۴» با دست‌های بسته، عکس‌های متعددی از غواصان این عملیات در فضای مجازی منتشر شد. در بین عکس‌ غواصان «کربلای ۴»، عکسی مشاهده می‌شد که روی آن نوشته شده بود «عکسی نایاب از غواصان دست‌بسته، اندکی قبل از شهادت». پس از تحقیقات میدانی فهمیدیم که این سه غواص به اسارت بعثی‌ها درآمده بودند و امروز راوی عملیات «کربلای ۴» هستند.

به گزارش فارس، یکی از این غواصان «حمزه صابری‌فر» است. او متولد ۱۳۳۲ بوده که سال ۱۳۵۸ به عضویت بسیج درآمد. صابری‌فر برای تأمین امنیت چند ماه در استان کردستان بود و از سال ۶۰ به مناطق جنگی اعزام شد. این رزمنده دفاع مقدس در بیش از ۱۰عملیات بزرگ مثل مطلع‌الفجر، بیت‌المقدس، والفجرها از جمله والفجر ۸ و کربلای ۴ شرکت کرد.

با توجه به اینکه عملیات والفجرهشت، یکی از بزرگترین و مهمترین عملیات‌های آبی‌ ـ خاکی در دوران دفاع مقدس بود، حمزه صابری‌فر دوره آموزش غواصی را قبل از این عملیات در سپاه گذراند و توانست در عملیات والفجر هشت و سپس عملیات کربلای چهار حضور یابد.

شبی که رفقایمان روی آب شهید شدند

این غواص و آزاده دفاع مقدس درباره حضورش در کربلای چهار می‌گوید: «حدود ساعت ۱۰ و نیم شب سوم دی ماه ۱۳۶۵ قرار بود از ساحل خودمان، به طرف عراق حرکت کنیم. ما نمی‌دانستیم عملیات لو رفته است. بعثی‌ها متوجه عملیات ما شده بودند و هر لحظه به ساحل ما تیراندازی می‌کردند. مسافت ما از ساحل ایران تا عراق بیش از ۷۰۰ متر بود و باید پا می‌زدیم تا به ساحل عراق برسیم. از همان دقایق اول شهید و مجروح دادیم تا به وسط اروندرود رسیدیم. بعثی‌ها با شدت آتش روی سرمان می‌ریختند.

خودم را به سمت راست کشاندم و خیلی پا زدم. بعد برای رفع خستگی به اندازه کمتر از یک دقیقه روی آب خوابیدم و دوباره پا زدم. شهید سیدعلی حسینی که مسئول اطلاعات عملیات بود به من گفت: عملیات لو رفته، برگردید. گفتم: نمی‌توانم برگردم. این همه شهید داده‌ایم و من باید جوابگو باشم. او خیلی اصرار کرد، اما من برنگشتم. فین پای راستم را درآورده بودم و از او خواستم فین پای چپم را درآورد. او فین را درآورد و روی خورشیدی‌های عراقی آویزان کرد. من به سمت عراق رفتم و او هم به سمت ایران برگشت.»

بعثی‌ها داخل آب‌های اروند، سیم‌های خاردار عنکبوتی گذاشته‌ بودند که صابری‌فر حین عبور از موانع خورشیدی‌، در عنکبوتی‌ها گیر افتاد. از طرفی دیگر بعثی‌ها نارنجکی داخل آب پرتاب کردند و این غواص دچار موج گرفتگی شد. بمباران منطقه و جراحت صابری‌فر مقدمه‌ای برای آغاز اسارت وی را رقم زد.

آغاز اسارت

حمزه‌ صابری‌فر آغاز اسارتش را اینگونه توصیف می‌کند: «بعد از موج‌گرفتگی، بیهوش شدم. ساعت ۴ صبح به هوش آمدم. هواپیماهای بعثی اروند و پشت جبهه ما را بمباران می‌کردند. بعثی‌ها یک سنگر داشتند که به اروندرود مسلط بود و هر قایق ایرانی که می‌آمد، می‌زدند. ما هم شکست خورده بودیم و از طرفی سرمای شدید و ماندن طولانی‌مدت در آب و مجروحیت، توانمان را گرفته بود. تا صبح ماندم و دیگر نمی‌توانستم به طرف نیروهای خودی برگردم چون هم فین غواصی نداشتم و هم اینکه تازه نفس نبودم؛ ضمن اینکه اگر می‌خواستم برگردم، بعثی‌ها مرا می‌زدند. کلاً ۷ غواص باقی مانده بودیم که یک نفرمان از بچه‌های اصفهان بود و ۶ نفرمان از قزوین بودیم.

صبح ما را به سمت عراق آوردند و بچه‌های خودمان که حالشان بهتر بود، کمک کردند تا از نردبان بالا بروم. بعثی‌ها دست‌های ما را بستند و خودمان را هم به باد کتک گرفتند.۳ تا ۴ نفر از نیروهای عراقی وقتی ما را دیدند، گفتند: این غواص‌ها برای ما خیلی ارزش دارند و هر کسی اینها را بزند، به طرفش شلیک می‌کنیم. آنها نگذاشتند ما را بکشند. ما را سه شب در فرماندهی ام‌الرصاص نگه داشتند.»

صابری‌فر درباره عکس غواصان دست‌بسته که گفته می‌شد، این غواصان به شهادت رسیده‌اند، می‌گوید: «نفر اول این عکس عزیزالله‌ فرجی‌زاده، نفر دوم من و نفر سوم مصطفی کُردی هستیم. ۱۲ خبرنگار به بصره عراق آمده بودند تا گزارش شکست ایران در کربلای۴ را مخابره کنند. ماهر عبدالرشید از نزدیکان صدام حسین در چند متری ما ایستاده بود و بیش از ۲۰ نفر محافظ‌ش بودند. یک خبرنگار انگلیسی آمد و از ما غواصان دست‌بسته عکس گرفت و منتشر کردند. تا سال ۶۶ کسی از وضعیت ما خبر نداشت؛ تا اینکه همین عکس از من و عزیزالله و مصطفی به دستشان رسید و آنها از اسارت ما مطلع شدند. حتی خانواده‌مان این عکس را قاب کرده و به دیوار زده بودند.»

سخت‌تر از اسارت، تحقیر کردن اسرا بود

حمزه صابری‌فر به همراه همرزمانش روزهای سخت اسارت را پشت سر می‌گذاشتند. وی درباره یکی از اتفاق‌های تلخ در اسارت می‌گوید: «اسارت خیلی سخت بود. سخت‌تر از آن تحقیر کردن اسرا بود. یادم هست یک روز ما را سوار کامیون کردند و داخل شهر بصره چرخاندند. مردمی که طرفدار بعثی‌ها بودند، ما را با سنگ می‌زدند و آب دهان روی ما می‌پاشیدند. طوری ما را تحقیر می‌کردند که خجالت می‌کشیدیم به روی همرزم‌مان نگاه کنیم. آن روز صبح ما را به بصره بردند و شب آوردند. از آب و یک تکه نان هم خبری نبود. بعد ما را داخل پادگان برگرداندند. روزهای سختی بود و در آن روزها فقط به یاد اسرای کربلا و حضرت زینب (س) بودیم. یاد این بودیم که حضرت زینب(س) چه کشیدند. قطعاً در مسیر کربلا تا شام بچه‌ها خوابشان می‌آمد، قطعا گرسنه و تشنه بودند و خانم باید سرشماری می‌کردند. اما ما این مسائل را نداشتیم. یادآوری همین‌ مصائب خاندان پیامبر(ص) صبرمان را زیاد می‌کرد.»

این غواص و آزاده دفاع مقدس بعد از گذراندن بیش از ۳ سال مشقت و سختی اسارت، در ۵ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شد و ۹ شهریور به آغوش خانواده بازگشت.

انتهای پیام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 4 =

پربازدیدها

آخرین اخبار داخلی