صدام

یکی از محافظان که خشمگین بود آرامش صدام را بر هم زد. با فریاد گفت: «تو ما را نابود کردی. مردم را کشتی و باعث شدی در فقر زندگی کنیم.» صدام حسین هم به‌تندی جواب داد: «من بودم که شما را از فقر و بدبختی نجات دادم و دشمنان عراق، ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها را نابود کردم.» مرد نقاب‌دار کلام صدام را برید و گفت: «لعنت خدا بر تو!»... طناب بر گردن او نشست. صدام با چشمانی گشاده‌تر از همیشه «اشهد» خواند و در آخرین کلماتش ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها را لعنت کرد.

به گزارش ایران‌پژواک، ساعت ۶ و ۱۰ دقیقه‌ی صبح روز شنبه ۹ دی‌ماه ۱۳۸۵ در آخرین ساعات سال ۲۰۰۶ میلادی صدام حسین دیکتاتور عراق به دار مجازات آویخته می‌شود. این خبر را شبکه‌ی خبر ایران در ساعت ۱۲ و ۵۰ دقیقه‌ی همان روز با قطع ناگهانی بررسی عملکرد سفر ورزشکاران ایرانی در دوحه منتشر می‌کند و به جای آن تصویر به دار آویخته شدن صدام را نشان می‌دهد.

صدام پای چوبه‌ی دار

روزنامه‌ی اعتماد روز دوشنبه ۱۱ دی ۸۵ دو روز پس از اعدام صدام آخرین لحظات او را در پای چوبه‌ی دار این‌طور توصیف کرد: «صدام حسین قرآن در دست داشت که او را به ساختمان امنیت سابق واقع در «کاظمین» آوردند؛ جایی که در گذشته یکی از شکنجه‌گاه‌ها و اماکن اعدام شهروندان عراق بود. نیروهای ائتلاف ساعت ۵ صبح او را از کمپ کرایر در نزدیکی فرودگاه بغداد به این محل آورده بودند. صدام حسین کلاه پشمی قدیمی‌اش را با پالتوی مشکی بلندی پوشیده بود تا در طول این سفر کوتاه شهری از سرما در امان باشد. مجریان حکم اعدام نیز نقاب‌های سیاهی بر صورت داشتند، اما با اولین کلماتی که رد و بدل شد، صدام فهمید مجریان اعدامش از شیعیان جنوب بغداد هستند. شیعیانی که از قربانیان رژیم بعث در زمان حکومت صدام بودند. ۱۱ نفری که در ساختمان حضور داشتند، می‌گفتند بوی متعفنی به مشام می‌رسید. سرد بود و نور خیلی بدی هم داشت. کلاه و شال‌گردنش را برداشتند و او را به اتاق قاضی بردند و حکم قرائت شد. حکم را با صدای بلند خواندند و محکوم در حین آن به تمام دستوراتی که از اطرافیانش می‌شنید عمل می‌کرد. در اثنای آن اما صدام با صدای بلند فریاد می‌زد: «زنده‌باد مردم! زنده‌باد ملت عراق! زنده‌باد فلسطین!» فریادهای او تا پایان حکم ادامه داشت. ساعت به شش رسیده بود که صدام را به اتاق اعدام بردند. این بار صدام حسین آرامش داشت و ساکت بود. یکی از مسئولان ارشد رو به او کرد و پرسید که بعد از مرگش قرآن را به چه کسی بسپارند. صدام هم گفت آن را به البندر رئیس دادگاه انقلاب صدام که به‌زودی اعدام می‌شد، بدهند.

لحظاتی بعد در اتاق سکوتی محض حاکم شد و تمام حاضران شروع به خواندن دعا کردند. حسین با صدایی بلند گفت: «صلوات بر محمد (ص) و خاندانش.» دو نفر از نگهبانان کناری هم اضافه کردند: «و سلامت باد پسرش، مقتدا... مقتدا... مقتدا.» صدام تا این را شنید شگفت‌زده شد و با لحنی زننده گفت: «مقتدا؟!» در همین حین موفق الربیعی مشاور امنیت ملی عراق از محکوم سوال کرد که آیا از گذشته‌اش پشیمان است و آیا از مرگ می‌ترسد؟ صدام با صدایی رسا گفت: «نه. من نظامی هستم و هیچ ترسی از مرگ ندارم. زندگی من در جهاد و جنگ سپری شده و مثل هرکس دیگری که در این راه قدم گذاشته ، هراسی از مرگ ندارم.» یکی از محافظان که خشمگین بود آرامش صدام را بر هم زد. با فریاد گفت: «تو ما را نابود کردی. مردم را کشتی و باعث شدی در فقر زندگی کنیم.» صدام حسین هم به‌تندی جواب داد: «من بودم که شما را از فقر و بدبختی نجات دادم و دشمنان عراق، ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها را نابود کردم.» مرد نقاب‌دار کلام صدام را برید و گفت: «لعنت خدا بر تو!» و صدام نیز همین نفرین را به او کرد. در این میان فارون از مسئولان ارشد پرونده‌ی صدام به محافظان تذکر داد که او هیچ‌گونه بی‌احترامی به حسین را تحمل نخواهد کرد. سپس محکوم به پای دار برده شد. بدون هیچ تقلایی. دستانش را باز کردند و بعد از پشت بستند. صدام هیچ اظهار ندامتی نمی‌کرد. سرش را بالا گرفته بود و ترسی از صورتش خوانده نمی‌شد. می‌خواستند سر و صورت او را با چیزی بپوشانند که صدام نپذیرفت. بعد توصیه کردند که شالش را قبل از طناب بر گردن او ببندند تا آسان‌تر جان دهد که این بار صدام قبول کرد. طناب بر گردن او نشست. صدام با چشمانی گشاده‌تر از همیشه «اشهد» خواند و در آخرین کلماتش ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها را لعنت کرد. راس ساعت ۶ و ۱۰ دقیقه‌ی صبح دریچه‌ی زیر پایش باز شد و صدام حسین به‌سرعت و تنها بعد از یک دقیقه جان سپرد. چون گره بزرگ طناب در جهت چپ گردن صدام قرار داشت، گردنش از ناحیه‌ی راست شکسته شد. جسد او ۹ دقیقه در بالای دار آویزان ماند.»

انتهای پیام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 10 =

پربازدیدها

آخرین اخبار داخلی