به گزارش ایران پژواک، پدر غزل گفت: هیچ اجباری در ازدواج دخترم وجود نداشت و اتفاقا شوهرش بهترین زندگی را برای وی فراهم کرده بود، دعوای زن و شوهری بین آنها پیش میآمد و گاه به خانه ما به حالت قهر میآمد اما در حد دو، سه روز بود و بعد سر خانه و زندگیاش برمیگشت. این دعواها بین زن و شوهر طبیعی است و تاکنون غزل تقاضایی برای طلاق نکرده بود. بزرگان خانواده و فامیل واسطه آشتی آنها میشدند.
او درباره دلیل موافقت با ازدواج غزل در سن کم توضیح داد: درست است سن و سال غزل برای ازدواج کم بود و حتی زمانی که میخواستیم غزل را به عقد سجاد دربیاوریم گواهی رشد از دادگاه گرفتیم اما به لحاظ جسمی مشکل نداشت.
پدر غزل درباره سجاد نیز گفت: به محل کارش در بازار بروید، اطرافیانش بهتر میتوانند نظر بدهند اما پسری بود که هم روزانه سر کار میرفت و گاه تا شب در بازار بود، علاوه بر این اهل باشگاه و ورزش هم بود، اهل سیگار و دود و دم هم نبود.
پدر غزل درباره رفتن دخترش از خانه شوهر گفت: شبی که غزل خانه همسرش را ترک میکند از سر خیابان سوار پرایدی میشود که ظاهرا این پراید او را تا ترمینال شهرستانها واقع در سهراه خرمشهر رسانده است و غزل پولی را هم پرداخت نکرده، یعنی هزینه پراید از قبل پرداخت شده است. بابت این قضیه هم من و هم پدر سجاد تا دو ماه پیگیر بودیم و شکایت هم کردیم که چرا این پراید در آن ساعت شب توسط دوربینها در اتوبان یا ۶۰ متری شناسایی نشده است. چرا وسط شهر، ساعت ۱۱ شب هیچوقت این پراید شناسایی نشد. مگر ما در دهات هستیم که شرایط شناسایی این پراید وجود نداشت؟ دختر من ناپدید شده بود اما شکایت ما راه به جایی نبرد و در آخر با تماس دخترم متوجه شدیم که وی در ترکیه است.
این مرد درباره بازگرداندن دخترش از ترکیه گفت: ما روز پنجشنبه از ترکیه به تهران رسیدیم اما وقتی رسیدیم حراست فرودگاه به ما گیر داد که چرا غزل پاسپورت ندارد، درحالیکه پلیس اینترپل برگهای برای خروج غزل از کشور ترکیه به ما داده بود، بااینحال مجبور شدیم برای بازجویی در دادگاه در تهران معطل شویم. پس از تأیید ورود قانونی غزل به ایران، از ترمینال سوار اتوبوس شدیم و جمعهشب به اهواز رسیدیم، همان موقع پدر سجاد پیشنهاد داد غزل را دست فلان مأمور که مورد اعتماد ما بود بدهیم و به خانه برگردیم اما من مخالفت کردم و گفتم غزل را با خودم به خانه میبرم تا مادرش را ببیند و شنبه غزل را تحویل کلانتری بدهیم. غزل همراه من به خانه آمد و با خودم گفتم حالا که غزل آمده، روز شنبه شکایت قبلی را از سر بگیریم و حداقل با کمک دخترم باند خرید و فروش دختران را که در اهواز است، دستگیر کنند.
غزل از دیدن مادرش خیلی خوشحال شد، وقتی دیدیم اتفاق خاصی نیفتاد، تحویلدادن غزل به کلانتری یا اداره آگاهی را به یکشنبه موکول کردم. همان روز بعد از صرف صبحانه از خانه بیرون زدم، بعد از رفتن ما پدر سجاد با عجله خانه ما آمده و از غزل خواسته بهسرعت سوار ماشین شود تا به کلانتری بروند که در میان راه سجاد جلوی ماشین را میگیرد و آن اتفاق میافتد و غزل کشته میشود.
پدر غزل ادامه داد: از ابتدا تا انتهای شکایت به پلیس بینالملل را پدر سجاد انجام داد و وی قضیه فرار غزل به ترکیه را پیگیری میکرد تا اینکه زمانی که قرار بود به ترکیه برویم پدر سجاد گفت: شما بهعنوان پدر دختر باید همراه من بیایی، چراکه ممکن است غزل را به من ندهند، بههمیندلیل در سفر به ترکیه وی را همراهی کردم و برای اینکه به مشکلی برخورد نکنیم مترجمی از اهل ارومیه را با خودمان به ترکیه بردیم، ابتدا به آنکارا رفتیم و برخی از کارهای قانونی مثل ترجمه شناسنامهها و... را در سفارتخانه انجام دادیم. بعد از طریق پلیس اینترپل پیگیر آدرس غزل شدیم، پلیس آدرس کمپینهایی که سوریها در آن سکونت داشتند به نام کمپین مرسین و تارسوس را به ما داد و پلیس مرد سوری را در کمپ مرسین دستگیر کرد، البته حدود یک هفته در کمپها و ادارات مختلف ترکیه دنبال غزل میگشتیم.
او درباره ملاقات با دخترش گفت: من دخترم را بعد از چند ماه دیده بودم، او را بغل کردم و بوسیدم، سرزنشش کردم که چرا این کار را کرده و از غزل خواستم به زندگی خودش برگردد، غزل هم هیچ مخالفتی نکرد و به اشتباه خودش اعتراف کرد. جریان ترکیهآمدنش را که سؤال کردم غزل تعریف کرد: شبی که خانه را ترک کردم، من را در تهران تحویل سه نفر دادند که ایرانی بودند که دو نفر آنها من را مورد اذیت و آزار قرار دادند، او گفت یک شب در تهران مانده و بعد از مرز خوی خارج شده است. اینها قاچاقچی هستند و فقط پول را میشناسند و عبد جمونگ (مرد سوری) به آنها پول پرداخت کرده بود.
پدر غزل در پاسخ به این سؤال که اگر عبد جمونگ واقعا غزل را دوست داشت باید با این قاچاقچیها بابت سوءاستفادهای که از دختر شما کردند برخورد میکرد؟ گفت: مگر این افراد به این چیزها اهمیت میدهند، عبد جمونگ هم از ترس دولت ترکیه و برای اینکه کسی به وی گیر ندهد دخترم را عقد میکند و برایش عروسی میگیرد. قبل از اینکه ترکیه برویم کارهای عبد جمونگ برای ما رو شد، ابتدا از طریق ارسال عکس برای ما و همسر غزل ما را عصبی میکرد، به سجاد میگفت: یادت هست یک ماه ارتباط بین شما و زنت خراب شد؟ من به غزل گفته بودم با تو اینطور رفتار کند، یا من به غزل گفتم بچه را سقط کند. یادت هست غزل در را به روی تو قفل کرد؟ من بهش گفتم این کار را بکند. این رفتارها خیلی ما را عصبی کرده بود، دو مرتبه وعده داد که اگر فلان مبلغ را واریز کنید دختر شما را برمیگردانم ما هم که دستمان به هیچجا بند نبود اعتماد کردیم و یک بار ۱۵۰ میلیون تومان و بار دیگر ۱۶ میلیون تومان برای وی واریز کردیم اما غزل را بازنگرداند. وقتی هم به او گفتیم این دختر متأهل است و بچه دارد چرا زندگیاش را خراب کردی! میگفت: غزل من را دوست دارد، اگر دوست نداشت این همه راه تا ترکیه نمیآمد. ما عبد جمونگ را در ترکیه ندیدیم اما میدانیم که بازداشت شده است.
پدر غزل ادامه داد: بعد از این حادثه مادرش از شدت ناراحتی هیچ حرفی نزده و مریض است.
او در جواب این سؤال که آیا احتمال دارد رضایت بدهید و از خون غزل بگذرید، گفت: من رضایت نمیدهم، خیلی ناراحت هستم و از سجاد شکایت کردم.
انتهای پیام
ارسال نظر