به گزارش ایران پژواک، این مرد که چندین نوه هم دارد، دوازدهم بهمن، کودک 11 ساله ای به نام مرتضی را به قصد انجام اعمال خلاف منافی عفت به باغ مخوف خود کشاند اما هنگامی که با مقاومت وی روبه رو شد، دست به جنایتی هولناک زد و کودک بی گناه را به قتل رساند. او سپس جسد کودک را به کوهپایه ای در چند کیلومتری روستای رباط خاکستری در جاده قدیم نیشابور برد و درون آبراهه ای دفن کرد.
با گزارش مفقود شدن کودک مذکور، گروه ویژه ای از کارآگاهان به تحقیق پرداختند تا این که سرنخ هایی از یک باغ در روستای بهار به دست آمد که کودک مذکور آخرین بار به این باغ مخوف رفته بود.
کارآگاهان مالک باغ را به دام انداختند. این متهم که در بازجویی های تخصصی مقابل کارآگاه حمیدفر (افسر پرونده) قرار گرفته بود نتوانست بیش از چند ساعت به داستان سرایی های خود ادامه دهد و در نهایت به آزار و قتل کودک 11 ساله در حالی اعتراف کرد که کودکان دیگری را نیز به باغ مخوف خود کشانده بود.
آن چه می خوانید گفت وگو با این متهم است.
نامت چیست؟ رمضانعلی- الف
چند سال داری؟ متولد 1338 هستم.
شغلت چیست؟ الان بازنشسته هستم اما قبلا در کشتارگاه کار می کردم.
چقدر سواد داری؟ تا کلاس پنجم ابتدایی درس خوانده ام.
چرا ادامه تحصیل ندادی؟ درس هایم ضعیف بود، هیچ علاقه ای به درس و مشق نداشتم به همین دلیل همواره از مدرسه فراری بودم تا فرصتی گیرم می آمد از مدرسه فرار می کردم و به کشتارگاه می رفتم!
آن زمان که کودک بودی در کشتارگاه چه میکردی؟ سر پاچه ها را می گرفتم تا فرد دیگری آن ها را تمیز کند و از این راه درآمدی کسب میکردم.
در بازجویی ها گفته ای که خودت قربانی آزار بوده ای! درست است؟ بله! زمانی که 15 سال بیشتر نداشتم به محل کار پدرم در یک کارخانه روغن نباتی رفتم آن جا جوانی سرپرست دستگاههای سنگین بود که مرا فریب داد به پشت دستگاه ها کشاند و به زور...
برای همین قصد انتقام از کودکان را داشتی؟ نه! ولی خودم هم نمی دانم چرا این کارهای زشت را مرتکب می شدم واقعا جنون به من دست داده بود!
کودکانی را که اغفال می کردی به کجا میبردی؟ بعد از بازنشستگی در خانه حوصله ام سر می رفت و برای سرگرمی خودم یک زمین 300 متری در روستای بهار خریدم و در آن نهال کاشتم و استخر زدم تا یک باغ درست کنم! بچه ها را هم به همین باغ بردم و ...
تاکنون چند کودک را اغفال کرده ای؟ شاید 2 نفر!
ولی یکی از کودکان مدعی بود که تو حداقل 15 بار او را مورد آزار قرار داده ای؟ بله! او درست می گوید شاید 10 بار او را به همان باغ خودم بردم و آزارش دادم!
چگونه کودکان را برای کشاندن به باغ فریب می دادی؟ به بهانه ساندویچ، آوردن سگ برای محافظت از باغ یا با پول!
یعنی چقدر پول می دادی؟ هر بار 10 هزار تومان می دادم!
چند ساله بودی که ازدواج کردی؟ آن زمان 20 سال بیشتر نداشتم. یکی از شاگردانم در کشتارگاه که به منزلشان رفت و آمد می کردم خواهری داشت که او را هنگام باز کردن در حیاط دیده بودم و با او ازدواج کردم.
چند فرزند داری؟ پنج فرزند دارم که سه دختر و دو پسر هستند.
همه آن ها ازدواج کرده اند؟ بله! فقط آخرین دخترم نامزد است و من همه جهیزیه او را تهیه کرده بودم که به خانه بخت برود که این حادثه رخ داد.
نوه هم داری؟ بله! هفت یا هشت تا نوه دارم!
با وجود این دست به چنین اعمال شیطانی میزدی؟ خودم هم نمی دانم در یک لحظه جنون به سراغم آمد، نفهمیدم چه شد!
چرا دست به جنایت زدی؟ وقتی «مرتضی» به من گفت که موضوع را به پدرش می گوید خیلی ترسیدم و او را هل دادم که سرش به لبه استخر خورد و بیهوش شد دیگر چیزی نمی فهمیدم کمربندش را از دور شلوارش برداشتم و حدود پنج دقیقه گردنش را فشار دادم تا این که فوت کرد!
از چه زمانی دست به اعمال شیطانی می زدی؟ از حدود شش ماه قبل!
الان پشیمانی؟ خیلی پشیمانم! آبرویم رفت!
فکر می کنی اگر خانواده ات متوجه ماجرا شوند چه احساسی دارند؟ امیدوارم هیچ وقت متوجه نشوند که من چه کار کردم!
اگر با آن ها روبه رو شوی چه می کنی؟ فقط از شرمساری، سرم را پایین می اندازم کار دیگری از دستم برنمی آید!
همسرت در جریان اعمال خلاف تو بود؟ نه! او هیچ چیزی از این ماجراها نمی دانست.
انتهای پیام
ارسال نظر