به گزارش ایران پژواک، فرزند آخر سید مصطفی که در سحرگاه چهارشنبه اول مهر ۱۲۸۱ در خمین به دنیا آمد از همان کودکی به دلیل از دست دادن پدر روحیهای متکی به خود و با اعتماد بنفس پیدا کرد. او به دلیل علاقه به پدر نام خانوادگی مصطفوی را برگزید و در همان خمین تحصیلات اولیه را گذراند و سپس به حوزه علمیه اراک رفت.
پنج سالگی او همزمان با انقلاب مشروطیت ایران بود و او در همان دوران کودکی و نوجوانی حوادثی مثل استبداد صغیر محمدعلی شاه قاجار، پیروزی مشروطهخواهان بر استبداد، اولتیماتوم روس به ایران، جنگ جهانی اول، کودتای ۱۲۹۹ سیدضیاء و رضاخان و پادشاهی رضا شاه را به چشم دید و بعد از تاسیس حوزه علمیه قم در نوروز ۱۳۰۱ به دست آیتالله شیخ عبدالکریم حائرییزدی، عازم این شهر شد و در محضر اساتیدی چون آیات حائرییزدی، محمدعلی بروجردی، محمد گلپایگانی، محمدعلی ادیبتهرانی، سید محمدتقی خوانساری، سید علی یثربیکاشانی و ... کسب فیض کرد.
او برخلاف بسیاری از روحانیون اهل فلسفه بود و و فلسفه را نزد علیاکبر حکمییزدی، محمدرضا نجفیمسجدشاهی، سید ابوالحسن رفیعیقزوینی و حاج میرزا خلیل کمرهای آموخت اما آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی از مهمترین اساتیدی بود که با دروس اخلاقی و عرفانی خود، در شکلگیری شخصیت روحالله جوان تاثیر ویژه داشت.
خمینی جوان در در سال ۱۳۱۳ (۳۲ سالگی) به درجه اجتهاد رسید. با درگذشت آیتالله حائری در سال ۱۳۱۵ و با آمدن آیتالله بروجردی به قم، او هم در دروس این مرجع عالیقدر شیعه حاضر شد و تا پایان زندگی بروجردی (۱۳۴۰) و با وجود اینکه رئیس جدید حوزه معتقد بود روحانیون نباید وارد مسائل سیاسی شوند، با استاد خود مخالفت نکرد و تلاش کرد به مباحث علمی بپردازد.
با درگذشت آیتالله بروجردی، درس آیتالله خمینی به درس اول حوزه تبدیل شد اما او از اینکه به عنوان مرجع اصلی شناخته شود حذر داشت. از طرفی آیات گلپایگانی، مرعشینجفی و شریعتمداری در ایران و آیتالله حکیم در نجف از سوی رژیم پهلوی به عنوان مراجع اصلی معرفی میشدند تا نقش آیت الله خمینی کمرنگ جلوه داده شود. به هر حال با اتفاقات سال ۱۳۴۱ و تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی در دولت اسدالله علم، خمینی ۵۰ ساله مبارزات جدی خود را علیه حکومت پهلوی آغاز کرد. او ابتدا جلسهای با حضور علما در بیت آیتالله حائری ترتیب داد و در آن جلسه علما خواستار لغو فوری لایحه شدند. موج مخالفتها کم کم به دیگر شهرها هم رسید و با بالا گرفتن مخالفتها سرانجام در ۱۰ آذر ۱۳۴۱ رسما اعلام شد که این لایحه اجرا نخواهد شد.
این نخستین پیروزی خمینی تازه به میدان آمده در برابر رژیم پهلوی بود اما شاه به دنبال این ناکامی در بهمن ۱۳۴۱ اصول ششگانهای را به تصویب رساند که از آن با عنوان انقلاب سفید نام برد و قصد داشت این اصول را به رفراندوم بگذارد. این بار هم این ایتالله خمینی بود که به مقابله با این اقدام شاه پرداخت. کشمکشها بالا گرفت و سرانجام منجر به حمله ماموران رژیم شاه به مدرسه فیضیه قم و شهادت و مجروح شدن تعداد زیادی از طلبهها شد. بسیاری از مراجع نسبت به این اتفاق واکنش نشان دادند و ایتالله خمینی هم در اطلاعیهای این حمله را محکوم کرد و به شدت به انتقاد از شاه پرداخت.
اعتراضات با صدور بیانیههای مختلف ادامه داشت که ماه محرم سال ۱۳۴۲ فرا رسید و رژیم شاه با سه شرط برگزاری مراسم عزاداری را بلامانع دانست اما باز هم این آیتالله خمینی بود که به مخالفت پرداخت و سخنرانی معروف خود را در ۱۳ خرداد ۴۲ در مدرسه فیضیه خطاب به شاه انجام داد. این اولین سخنرانی بود که محمدرضا شاه در آن از سوی یک روحانی طراز اول مورد سوال، انتقاد و سرزنش قرار میگرفت.
همین سخنرانی باعث شد تا در نیمهشب ۱۵ خرداد نیروهای امنیتی رژیم به خانه آیتالله خمینی در قم ریختند و پس از دستگیری، او را به تهران منتقل کردند. خبر دستگیری آیتالله و چند نفر دیگر از روحانیون باعث شد مردم معترض تهران، قم و چند شهر دیگر به خیابانها بریزند. این اعتراض با برخورد خشن ارتش روبرو شد و صدها تن از مردم ورامین که به سمت تهران در حال حرکت بودند کشته و مجروح شدند.
آیتالله خمینی پس از این واقعه تا ۱۸ فروردین ۱۳۴۳ در خانهای تحت نظر رژیم شاه بود و پس از آن به دلیل آنکه شاه تصور میکرد قیام سال گذشته به فراموشی سپرده شده این مرجع تقلید که دیگر بسیار معروف شده بود را آزاد کرد اما آیتذالله خمینی تنها سه روز بعد از آزادی در نطقی آتشین با یادآوری قیام ۱۵ خرداد موضع خود را روشن کرد و نشان داد عزمی جدی برای مبارزه با رژیم شاه دارد.
مخالفت آیتالله خمینی با رژیم شاه پس از تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مهر ۱۳۴۳ به اوج خود رسید و او در ۴ ابان ۱۳۴۳ در یکی از معروفترین نطقهای خود اعلام خطر خود را از زیر چکمه آمریکا رفتن عنوان کرد و مردم را در آستانه قیامی جدید قرار داد اما ماموران رژیم شاه در سحرگاه ۱۳ آبان ۴۳. با حمله به خانه این روحانی برجسته قم و حالا تمام ایران، مستقیما او را به فرودگاه برده و به آنکارا فرستادند تا تبعید ۱۵ ساله خمینی کبیر آغاز شود.
آیتالله خمینی حدود ۱۱ ماه در ترکیه حضور داشت و با مساعد دیدن شرایط عراق برای مبارزه با رژیم پهلوی به این کشور سفر کرد و در حوزه علمیه نجف علاوه بر کلاسهای درسی که به سرعت شاگردانش رو به فزونی داشت، به فعالیتهای افشاگرانه خود، سخنرانیها و اعلامیههایش علیه شاه و رژیمش ادامه داد.
در این مدت آیتالله خمینی در سال ۱۳۴۸ در چند جلسه مبانی نظریه ولایت فقیه خود را مطرح کرد. ضمن اینکه با تغییر حکومتها در عراق فشارها روی او و یارانش شدت و ضعف پیدا میکرد. رژیم شاه تصور میکرد آتش اعتراضات مردم با دور شدن رهبرشان خاموش شده و دیگر خطری سلطنت را تهدید نمیکند اما اقدامات یاران خمینی در ایران و دیگر نقاط جهان در حال پیگیری بود و در انتظار فرصتی بودند تا این آتش زیر خاکستر را شعلهور کنند. نکته جالب اینجاست که ایتالله خمینی هیچگاه با مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه موافقت نکرد و این کار را منوط به شرایط خاص میدانست. ضمن اینکه با وجود مخالفت با رژیم شاه هیچگاه همکاری با دولت عراق را برای مخالفت با این رژیم نپذیرفت و به صورت مستقل مبارزات خود را پیش میبرد.
در این میان در سال ۵۶ دو اتفاق مهم باعث شد مبارزات مردم ایران به رهبری آیتالله خمینی سرعت بیشتر بگیرد. یکی ارتحال مشکوک فرزند خمینی " حاج آقا سید مصطفی" در اول آبان ۱۳۵۶ بود که بسیاری آن را توطئه ساواک میدانستند و دیگری مقالهای تحت عنوان "ایران و استعمار سرخ و سیاه" به قلم "احمد رشیدیمطلق" در ۱۷ دی ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات بود که به توهین به آیتالله خمینی و روحانیون و جنبش مذهبی ضدسلطنت پرداخته بود. در مجلس ختم فرزند آیتالله خمینی در هشتم آبان ۵۶ در مسجد ارگ تهران، حجتالاسلام حسن روحانی برای اولین بار آیتالله خمینی را "امام" نامید و این عنوان به از آن به بعد به رهبر انقلاب اسلامی اطلاق شد.
در ادامه اعتراضات مجالس ختمی که برای فرزند امام خمینی برگزار میشد کم کم گسترش پیدا کرد و با برخورد ماموران رژیم باعث شد هر شهر در چهلم شهادت مردم شهر دیگری مراسمی برگزار کنند که به تظاهرات و به دنبال آن سرکوب منجر میشد. دومینوی اعتراضات شهر به شهر حرکت میکرد و باعث سردرگمی ماموران رژیم شاه شده بود.
این اتفاقات باعث خشم مردم شد و آیتالله در تبعید را در مرکز کانون توجهات قرار داد. دولت عراق که روابطش با ایران حسنه شده بود از امام خمینی خواست فعالیتهای سیاسی خود را متوقف کند ولی ایشان این موضوع را نپذیرفت و سرانجام پس از آنکه نتوانست به کویت برود با پیشنهاد برخی اطرافیان عازم فرانسه شد و در "نوفللوشاتو" اقامت گزید. این حضور باعث شد تا رسانههای جهان به این دهکده حومه پاریس هجوم بیاورند و این منطقه به مرکز توجهات جهانی تبدیل شود و خواه ناخواه تریبونی در سطح جهانی در اختیار رهبر نهضت اسلامی ایران قرار گیرد.
سرانجام امام خمینی چند روز بعد از فرار شاه از کشور، در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ با پرواز انقلاب با وجود تهدیدها از سوی دولت بختیار پس از ۱۵ سال وارد تهران شد و رهبری انقلاب را از نزدیک در دست گرفت. در این میان دولت موقت از سوی ایشان تشکیل شد و انقلاب اسلامی مردم ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ با رهبری امام خمینی و مبارزات طولانی مردم ایران به پیروزی رسید تا با رفراندوم ۱۲ فروردنی ۱۳۵۸ که امام اصرار زیادی برای برگزاری آن داشت حکومت جمهوری اسلامی بر پا شود.
پس از انقلاب و استقرار دولت موقت امام به قم رفت اما با آشفته شدن اوضاع کشور ایشان به تهران و محله جماران منتقل شد و رهبری انقلاب را بر عهده گرفت. به خصوص پس از تجاوز رژیم بعثی صدام به ایران در شهریور ۱۳۵۹ اثر این رهبری بیشتر دیده شد و ایشان با سخنرانیها و دستورات قاطع خود جنگ را رهبری کردند هرچند پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل مبنی بر آتش بس با عراق را سرکشیدن جام زهر دانستند.
هوش سیاسی و قدرت رهبری امام در دوران مبارزات و پس از آن در حکومت جمهوری اسلامی باعث شد تا انقلاب اسلامی حفظ شده و از بسیاری توطئههای داخلی و خارجی مصون بماند.
سرانجام معمار کبیر انقلاب در شامگاه ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ در ساعت ۲۲ و ۲۰ دقیقه در سن ۸۶ سالگی در بیمارستان قلب تهران دار فانی را وداع گفت تا ملتی را عزادار کند. مردمی که باشکوهترین و عظیمترین تشییع پیکر تاریخ را در مراسم ایشان به نمایش گذاشتند.
انتهای پیام
ارسال نظر